شخصی > وقتی راستین اولین بار روی پاهاش ایستاد [998c00b28]
توضیحات
از روزی که تونست بایسته،کار ما دو برابر شد...هی می ایستاد و می افتاد و سرش به یه جایی می خورد و گریه ش می گرفت.چهار دست و پا می رفت تا آخر سالن و وقتی به آخر می رسید می ایستاد.
از روزی که تونست بایسته،کار ما دو برابر شد...هی می ایستاد و می افتاد و سرش به یه جایی می خورد و گریه ش می گرفت.چهار دست و پا می رفت تا آخر سالن و وقتی به آخر می رسید می ایستاد.